نقد نوشتن را بیاموزیم

نقد نوشتن را بیاموزیم در این نوشتار سعی شده پیشنهاداتی ساده و قابل اجرا ارائه شود که یک نوشته منتقدانه را از یادداشت، اظهارنظر و گزارش و سایر نوشته ها جدا کند. احساس خطر از وضعیت بحرانی نقد فیلم در ایران، قطعا یکی از دلایل نگارش چنین مطلبی است. اما تنها دلیل آن نیست. بزرگترین انگیزه، بالا بردن سطح دانش، سلیقه و توقع علاقمندان به پیگیری مباحث نقد فیلم در نشریات سینمایی است. یعنی منتقدان بالقوه سالهای بعد. اگر خواهان بنایی زیبا و متناسب هستیم، چاره ای جز این نداریم که رنج پی کندن را بر خود هموار کنیم و روزها و ماه ها، به تماشای فوندانسیون غربی بنشینیم که طرح کامل و دقیقی از همان بنای خوش تراش و دلپسند آینده را به نمایش می گذارد. کار روبنایی و سطحی و نازل، کم و بیش همین بازی با کلماتی است که امروز می بینیم. بناهایی که خیلی سریع بدون طرح مشخص و پی ریزی دقیقی ساخته می شوند و همچون اعتقاد نویسندگانشان، به سرعت برق و باد فرو می ریزند. به همین دلیل، مخاطب اصلی این نوشته منتقدان آینده هستند.

سلیقه به مثابه معیار

بسیار شنیده ایم که«نقدفیلم، موضوعی سلیقه ای است.» این از آن جمله های روبنایی است که زیر بنای محکمی ندارد. پرسش زیربنایی آن است که: سلیقه چطور به وجود می آید؟ تجربه های شخصی مثل مطالعه، فیلم دیدن و آشنایی با مکتب های هنری، قطعاً تاثیرگذار است. اما همه کسانی که چنین تجربه هایی دارند، لزوماً منتقد فیلم نیستند. پس سلیقه منتقدانه در سطحی متفاوت با بیننده عادی رشد می کند. مثال ساده ای بزنم. دیدن فیلمی مثل کما، بسیار راحت تر از سگ آندلسی است. جوانی که علاقمند به سینما است، فیلم را فارق از ارزش گذاری به راحتی دریافت می کند. اما برای دومی، به منتقد نیاز دارد. شناخت مکتبی به نام سورئالیسم در هنر، دانستن ریشه های آن و بازتاب هایش در سینما، نه تنها یک فیلم،که جامعه شناسی، روانشناسی، و تاریخ سینما را به او می آموزد. علاوه بر آن معیاری در اختیارش قرار می دهد تا با پیگیری فیلمهای مشابه، تصویر دقیقی از این نوع فیلم پیدا کند. مثلا اگر در سال ۲۰۰۲ به فیلمی مثل جاده ی مالهاند برخورد کرد، آن را «بی سر و ته» و «پرت و پلا» ارزیابی نکند. یا بدتر از آن بدلیل آنکه دیگران او را عقب مانده و بد سلیقه ارزیابی نکنند، مرعوب شود و سر تکان دهد و فیلمی را که نفهمیده بپذیرد. حقیقت این است که کمبود دانش تئوریک و تصور جبران آن از طریق بالا بردن تعداد فیلم های دیده شده همواره نتیجه ای وارانه به بار آورده است. یعنی با نویسنده ای مواجه هستید که زیر بنای تفکرش و زیر بنای سلیقه اش در حد دیدن کماست. اما برای هماهنگی با جریان نقد فیلم و راهیابی به این عرصه ناگزیر از اظهارنظر درباره فیلمهایی است که در فضای مطبوعات سینمایی مهمتر جلوه می کنند. پس وقتی معیاری وجود ندارد سلیقه خود به خود بی اعتبار می شود. حال چنین منتقدی در حال اظهارنظر درباره همشهری کین، به همان مجری تلویزیونی محترمی می ماند که در تلاش برای نشان دادن کت گوجه ای و انگشتر تازه اش به بینندگان عزیز یادش میرود که دارد شعر بزرگترین غزل سرای ایران را می خواند و تعداد تپق هایش از تعداد مصراع بیشتر شده است. بنابراین معیاری وجود دارد که به سادگی به وجود نمی آید. حتی درباره فیلمی چون کما، دانستن تاریخ تحلیلی سینمای ایران، جامعه شناسی تولید فیلم در ایران و روانشناسی بیننده در تشخیص کماهای آینده همینطور نمونه مشابه آمریکایی و هندی و ترکی اش کارآمد است. در این نکته که سلیقه های گوناگونی در نقد فیلم وجود دارد شکی نیست. مهم این است که بدانیم سلیقه منتقد بر چه معیاری استوار است و اصلا معیاری در کار است یا نه؟ پایین آوردن سطح نقد فیلم تا سطح یک مسابقه ورزشی محلی در یک زمین خاکی هم کمکی به دیده شدن نقد و منتقد نمی کند. مثل مطالعه موردی یک فیلم بی ارزش و مبتذل خواندن یک نقد بی معیار هم این خاصیت را دارد که خواننده را از خواندن مطالب مشابه بی نیاز می کند و در عین حال به او می آموزد که سلیقه بی معیار چه نوع نقدی را ترجیح می دهد. نقدی که مدام از این شاخه به آن شاخه می پرد و از استدلال می گریزد و برای توجیه آشفتگی و ندانم کاری اش از پرداختن به فیلم پرهیز می کند و به دامن کلمات اغراق آمیز و «بامزه» پناه می برد. بی دانشی و عدم تسلط نویسنده بر فارسی نویسی را زیر نقاب صفت های پایان ناپذیر پنهان می کند، چیزی بیش از یک نوشته بی هویت به خواننده ارائه نمی کند و از منتقد بی معیار جز مطلب بی هویت بر نمی آید. بر همین اساس نوشته ای از این دست فاقد اعتبار نقادانه است و اصلا اهمیت ندارد که نسبت به فیلم مورد نظر چه موضعی دارد. معیار نقد چیزی بیش از موضع گیری منتقد به خواننده اش ارائه می دهد و خوشبختانه در این آزمون یعنی مقایسه کیفیت فیلم با کیفیت مطلب، همان هویت مخدوش و دروغینی که نویسنده بی معیار قصد پنهان کردنش را دارد، برای خواننده نقد رو می شود. برای جلوگیری از تبدیل علاقمند سینما به نویسنده ی بی معیار باید توجه او را به چند نکته جلب کنیم:

۱) خوش آمدن یا بد آمدن از یک فیلم معیار نقد نویسی نیست.

۲) اعتبار نقادی به کیفیت است، نه کمیت.

۳) ارزش گذاری یک فیلم، مرحله آخر نقدنویسی است نه آغاز آن.

رعایت این سه نکته، گرچه در ظاهر توضیح واضحات است اما آن عملی که جایش غالباً خالی است، نوشته را به مرحله ای درخور توجه می رساند. به نوشته هایی که در مطبوعات سینمایی به عنوان نقد به چاپ می رسند، با دقت نگاه کنید. یافتن جای خالی این سه نکته در هریک از آنها، تمرین خوبی برای نگارش نقد فیلم محسوب می شود. خوشبختانه یا بدبختانه راه میانبری در این زمینه وجود ندارد یا معیاری برای نوشتن وجود دارد که در این صورت، شاهد نقد فیلم خواهیم بود و نویسنده اش را صاحب سلیقه خواهیم دانست. یا آنکه معیاری در کار نیست و داریم اظهارنظر یک آدم عادی و کارشناس را می خوانیم که به شکلی کاملا تصادفی قالبی مکتوب یافته و از صفحه نقد فیلم یک نشریه سینمایی سر درآورده است. به همین دلیل است که نقدهای زمان نمایش عمومی فیلمهای ایرانی، کمترین فرقی با گزارش های جشنواره شان ندارند.

می شود حدس زد که فیلم ها در این فاصله اصلا دیده نشده اند و معیاری برای درک و داوری شان وجود ندارد که به تشریح آن کمکی بکند. در چنین شرایطی معیار نگارش نقد با روش ساخت سریال های شبانه تلویزیونی برابری می کند. یعنی با ماده اولیه بسیار اندک قرار است همه چیز دقیق و علمی و جذاب جلوه کند. پس معیار در اینجا بیشتر تنگنای قافیه است تا سلیقه شخصی. اگر مایلید درباره نویسندگان بزرگ اظهارنظر کنید، لازم است قبلا آنها را بخوانید. چون خواننده علاقمند و پیگیر بزودی از شما پیش می افتد و دیگر فریبتان را نخواهد خورد. و شما می مانید و سوء استفاده از کم سوادی، صداقت و اعتماد خوانندگان نوجوان. اگر دوست دارید علاقه تان به بستنی توت فرنگی و ژامبون مرغ را هم وسط نوشته هایتان بیاورید تا بیشتر جلب توجه کنید راه های دیگری غیر از نقد فیلم وجود دارد. اگر مهران غفوریان را به چارلی چاپلین ترجیح می دهید، یعنی بحث تفاوت سلیقه در کار نیست. شما اصلا معنای معیار را نمی دانید و اگر بعنوان منتقد هم – با کمال تاسف – شناخته شده اید، راه را اشتباه آمده اید و بهتر است بجای نوشتن به یادگیری بپردازید. چون بی تعارف نوشته شما فرقی با گوشت های آلوده ندارد. تمام اینها پیش از فراگیری تئوری های گوناگون نقد هنری و برای رساندن سطح نوشته به حد یک مطلب استاندارد و قابل خواندن انجام می گیرد که بجای ولنگاری و همه چیز نویسی، نیازمند نوعی ریاضت است. پیشنهادهای قابل اجرا برای استوار ساختن سلیقه خود بر معیاری قابل اعتنا در این مرحله چنین است:

۱) درباره چیزهایی که می دانید بنویسید.

۲) همه چیز نویس نباشید، چون هرچه در آغاز کار کمتر بخوانید و بیشتر بنویسید، نوشته هایتان سطحی تر و مبتذل تر خواهد شد.

۳) در شروع کار خیلی از فیلم های مهم تاریخ سینما به نظر عجیب می آیند، بنابراین هیچ راهی جز چند بار دیدن فیلم ها و مطالعه درباره شان وجود ندارد. پنج بار دیدن یک فیلم و نوشتن نقدی دقیق و منسجم درباره آن، بسیار مفیدتر از دیدن پنج فیلم و نوشتن پنج یادداشت سطحی و سرسری و بی خاصیت است.

۴) شما منتقد فیلم هستید نه بلیت فروش سینما. بنابراین بحث فروش فیلم ربطی به نقد فیلم ندارد.

۵) سعی نکنید برای ایجاد صمیمیت ساختگی و خودمانی شدن بیخودی، از الفاظ رایج میان بچه های سر کوچه در نقدهایتان استفاده کنید. چون حتی آنها هم با اینکه مخاطب نقدهای شما نیستند متوجه ریاکاری شما در جلب مخاطب خواهند شد.

۶) هیچ منتقد انگلوساکسنی را سراغ نداریم که از طریق گنجاندن سه – چهار واژه فارسی در نقدهایش به موفقیت رسیده باشد و نقد خوبی نوشته باشد. بنابراین به جای ژست گرفتن و استفاده نابجا از کلمات غیر فارسی که معادل های دقیق فارسی هم برایشان وجود دارد، سعی کنید فرهنگ واژگان فارسی تان را غنی تر کنید. نخستین نشانه انحطاط فرهنگ نقد فیلم در ایران زبان یأجوج و نثر معلق و بی سر و ته بسیاری از نوشته های سینمایی است. زبان یک نوشته نشان دهنده اهمیت فرم آن است. بنابراین جدی گرفتن زبان فارسی، معیار مناسبی برای جدی گرفتن یک نوشته است. اگر با فیلمی نازل و بی در و پیکر مواجه هستیم حق نداریم با نوشته ای آشفته و در هم ریخته که هر جمله اش سازی برای خود می زند از خود سلب مسئولیت کنیم. چون در اینصورت نقد، فیلم را نمی تواند توضیح دهد. اما به طرز تاسف بار و غم انگیزی، وضع منتقد را شرح خواهد داد. اگر مدام از کلیشه ای بودن فیلم های ایرانی می نالیم، بهترین راه مبارزه، پرهیز از نوشتن نقدهای کلیشه ای بر همین فیلم هاست. ریاضتی که پیشتر اشاره شد اینجا به کمک می آید و به سلیقه منتقد اعتبار می بخشد.

پشنهاد: حذف بزرگ‌نمایی

احساس خُردی و عدم اعتماد نسبت به استنباط شخصی، گاه به ستایش‌های بی‌نشان از پدیده‌های کم‌ارزش و بی‌ارزش بدل می‌شود. در نوشته‌های سینمایی این سال‌ها – بخصوص در نوشته هایی که با عنوان گزارش نوشته می‌شوند، ولی اصرار دارند که به همه‌چیز بپردازند – مدام به کلمه‌های «شاهکار»، «اعجاب‌آور»، «شگفت‌انگیز» و «فوق‌العاده» برخورد می‌کنیم. بدون آنکه ظرفیت این کلمه‌ها را بشناسیم یا حداقل، توضیح قانع‌کننده‌ای درباره‌شان بخوانیم. کم‌کم به این نتیجه می‌رسیم که ظرفیت این صفت‌ها را نه در خود فیلم‌ها، که در روان‌شناسی نقد و منتقد سال‌های اخیر باید جست. در طول یک سال، علاقه‌مندان و مخاطبین سینما مانند تشنگان در کویر، به دنبال فیلم خوب می‌گردند و نمی‌یابند. در حالی که ژورنالیست‌های محترم در جشنواره فیلم فجر هرسال سه شاهکار و چهار فیلم عالی و پنج فیلم خیلی خوب و شش فیلم خوب و هفت فیلم قابل‌قبول برایشان کشف کرده‌اند. جالب است که بسیاری از سینمایی نویسان، تازه هنگام نمایش عمومی فیلم‌ها یاد اظهارنظرهای چند ماه پیش خود می‌افتند و راست‌گوترین آن‌ها، حرف‌هایشان را پس می‌گیرند و باقی نظرها می‌رود لای پرونده‌ی قطور تاریخ نانوشته‌ی نقد فیلم در ایران. به‌این‌ترتیب، ذهن‌هایی که هنوز هوس مصاحبه و عکس گرفتن با هنرپیشه‌ها از سرشان نیفتاده و اصلاً برای نقدنویسی تربیت نشده‌اند، حتی از تماشاگران عادی سینما هم عقب می‌مانند. حال‌آنکه، تصادفاً قلم نقدنویسی هم در دست دارند و کارت سالن مطبوعات جشنواره هم در جیبشان است.

در این الگوی ذهنی بی‌سلیقه و بی معیار، پدیده‌ها بدون داشتن جایگاه بزرگی، بزرگ می‌شوند. در چنین موقعیتی، دنیای هنر جای کوچکی است و در آن، مثلاً فرقی بین بازی حامد بهداد با ادوارد نورتون، یا محمدرضا گلزار با آل‌پاچینو یا مهناز افشار با مریل استریپ وجود ندارد. همه از دم عالی و بی‌نظیر و استثنایی و درخشانند (در مصاحبه‌ای از کارگردان عروس خوش‌قدم نسخه‌ی ایرانی What a way to go! ساخته‌ی جی لی تامپسن – به یاد می‌آورم که، تعارف را کنار گذاشته بود و بازی محمدرضا شریفی‌نیا را از پل نیومن در نسخه‌ی اصلی بهتر دانسته بود) و چون هیچ معیار مشخصی درزمینه ی بازیگری موجود نیست، نقد بازیگری هم – مثل سایر زمینه‌های نقد فیلم – در حد لفاظی های آمیخته به قربان صدقه باقی می‌ماند.

مشکل اصلی، کوچک بودن دنیاها و ناآشنایی با تاریخ سینما است. دیدن بیست فیلم در طول ده روز برای اظهارنظر درباره‌ی تمام پدیده‌های تاریخ هنر کافی نیست. اعطای القاب گوناگون به این فیلم و آن بازیگر هم، چیزی به دانش سینمایی خواننده‌ی نقد اضافه نمی‌کند. نکته‌ی آموختنی اینکه، چنین ستایش‌هایی حتی در نقد منتقدان معروف هم، توضیح مستدل علایقشان است که به‌جای بزرگ‌نمایی، می‌کوشند دنیای فیلم را بازشناسی کنند دانششان از نوشته‌شان پیداست. مصاحبه ای از مارلون براندو را به یاد می‌آورم که در پاسخ به خبرنگاری که بازی او را شاهکار دانسته بود، فروتنی شایسته بازیگری بزرگ را به نمایش گذاشته بود: «شما مثل ‌اینکه معنای شاهکار را نمی‌دانید. کار شکسپیر و مولیر و راسین شاهکار است. من که کار مهمی نمی‌کنم …» پیشنهاد علمی برای خلاصی از مخمصه‌ی بزرگ‌نمایی، حذف صفت‌های من‌درآوردی و پرطمطراق است. آیا می‌توانیم از این جمله‌های تبلیغاتی به نفع نکته‌های اصلی‌تر صرف‌نظر کنیم؟ آیا این امکان وجود دارد تا دست‌کم بتوانیم به خودمان توضیح دهیم که چرا از فلان فیلم خوشمان آمده است؟ به گمانم همین نکته، یک مطلب منتقدانه را از یک یادداشت سرهم بدی شده جدا می‌کند.

تحلیل/نقد/یادداشت

معمولاً اشخاصی به تحلیل فیلم می‌پردازند که احاطه‌شان بر تاریخ و زیبایی‌شناسی سینما، آن‌ها را به‌سوی مواجهه‌ای روشنفکرانه با اثری قابل‌بحث کشانده است. بنابراین، نوشته‌هایی که در قالب تحلیل فیلم جای می‌گیرند، از این ویژگی‌ها برخوردارند:

۱٫ نظریه‌پردازی در آن‌ها جلوه‌ی بیشتری دارد.

۲٫ از دیدگاه ارزش‌گذاری، به سطحی تحلیل‌پذیر رسیده‌اند.

۳٫ بررسی فیلم‌ها، غالباً «در زمانی» است. یعنی سیر تحول فیلم و رابطه‌ی عناصر آن در گذر زمان صورت می‌گیرند و کمتر هم‌زمان با نمایش فیلم نوشته می‌شود.

بنابراین، می توان گفت تحلیل فیلم تقریباً با ژورنالیسم میانه‌ای ندارد و جایگاه آن، بیشتر در کتاب‌ها و فصل‌نامه‌ها و دست بالا، در ماهنامه‌های تخصصی سینماست. نقد فیلم، حرفه‌ای است که جنبه‌ی عمومی‌تری دارد و سه شرط بالا، زیاد درباره‌اش صدق نمی‌کند. یعنی چندان تابع نظریه‌پردازی نیست. بر هر نوع فیلمی (فارغ از ارزش‌گذاری) نوشته می‌شود و همچون یادداشت فیلم، از منظر «هم زمانی» به سینما می‌نگرد و معمولاً با نمایش فیلم هم‌زمان است. ویژگی متمایز نقد فیلم، ایجاد ارتباط میان جزئیات متن است. درحالی‌که یادداشت فیلم، در اغلب نشریه‌های تخصصی و غیرتخصصی سینمایی دیده می‌شود و در حد اظهارنظرهای حاوی موضع‌گیری درباره‌ی کلیت فیلم، با اشاره به دو -سه نکته‌ی جزئی باقی می‌ماند. نوشته‌های اینترنتی و مطالب موجود در نشریه‌های مختلف سینمایی (از ورایتی تا سایت اند ساند)، در همین محدوده جای می‌گیرند و متأسفانه، درصد بسیار بالایی از نوشته‌های سینمایی در ایران نیز به همین مسیر رفته‌اند. دلیل مشخص و ساده‌اش این است که ساده‌تر نوشته می‌شود و سریع‌تر به چاپ می‌رسد. اما تکلیف نقد فیلم، غالباً مشخص نیست. در یادداشت‌هایی که تحت عنوان نقد می‌خوانیم، یا در حال مرور داستان فیلم هستیم یا حواشی بی‌ارتباط با متن را دوره می‌کنیم یا مضمون حاوی نتیجه‌گیری اخلاقی فیلم را برایمان توضیح می‌دهند و درنهایت می‌فهمیم که نویسنده با آن موافق هست یا نیست. نقد فیلم حاوی استدلالی است که موضع‌گیری غیرمستقیم نویسنده را به‌تدریج در طول نوشته عیان می‌سازند. درحالی‌که یادداشت فیلم تلاش می‌کند در قالب کوتاه‌ترین جمله‌ها، موضع‌گیری مستقیم نویسنده را به اطلاع خواننده برساند. برتری یادداشت نویسی بر نقد در زمانه‌ی ما، به‌تدریج باعث شده است تا دومی به نام اولی به چاپ برسد و خواننده را در سرگیجه‌ای دائمی بین آنچه هست و آنچه باید باشد، رها کند. این درست که یادداشت نویسی، تمرین مناسبی برای نقدنویسی است، اما برای علاقه‌مندان به نقدنویس می‌توان پیشنهاد کرد که:

۱) نقد وابسته به متن است. بکوشید کمتر از متن (فیلم) فاصله بگیرید.

۲) حرف‌های بامزه را برای یادداشت‌های یک ستونی نگه دارید. نقد جای حرف‌های جدی‌تر است.

۳) تقسیم‌بندی نقد، راهی برای منظم ساختن افکار پراکنده است. به‌ویژه زمانی که حرف‌های بسیاری وجود دارد و توضیح دادن درباره‌ی هر یک، مجالی جداگانه می‌خواهد.

۴) منطق مقایسه، زمانی کاربرد دارد که کلیت متناظری در کار باشد. مقایسه‌ی جزئیات بی‌ربط با کل، منطق نوشته را از سکه می‌اندازد.

۵) از پرسش‌های پیش پا افتاده خودداری کنید. چند نمونه از پرسش‌های پیش پا افتاده:

الف. چرا این فیلم تلخ است؟

ب. چرا این فیلم شیرین است؟

ج. چرا کارگردان بعد از آن فیلم، این فیلم را ساخته است؟

د. آیا این فیلم مورد استقبال قرار خواهد گرفت؟

هـ. چرا قهرمان این فیلم زن است؟

و. چرا قهرمان این فیلم مرد است؟

ز. آیا این فیلم به مخاطب عام، مخاطب خاص، سینمای تجاری، سیمای هنری، سینمای بدنه یا … تعلق دارد؟

حقیقتش را بخواهید، بیشتر این پرسش‌ها، حرف‌های کلی و بی‌ربطی است که ناتوانی پرسنده را از برخورد با فیلم نشان می‌دهد.

۶) ازجمله های غیر منتقدانه پرهیز کنید. چند نمونه از این جمله‌های غیر منتقدانه:

الف. خوشم آمد، بدم آمد، زیاد بدم نیامد، خپلی پسندیدم…

ب. درنیامده است، درآمده است، جا نمی‌افتد، به دل نمی‌نشیند…

ج. فیلم یقه‌ی تماشاگر را می‌گیرد و او را با خود می‌برد…

د. فیلم آن‌قدر خوب است که آدم حیرت می‌کند، یا آن‌قدر بد است که حال آدم را به هم می‌زند و…

۷) لطف کنید و مدام به خودتان ارجاع ندهید. حتی اگر جاه‌طلبی تان در حال سرریز شدن است، سعی کنید آن را به شکل واضح نشان ندهید. پیشنهاد ژاک دریدا – فیلسوف، زبان‌شناس و منتقد معروف ادبی – «پنهان ساختن به‌قصد بیشتر نمایاندن» است.

یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

یک × چهار =

دکمه بازگشت به بالا